رد پای بارون...

...به نام خدایی که در این نزدیکیست

 

 

 

 

هِيــــــــــ ...! پاييـــــــــــــــــــــ ز...!

اَبرهايــَـتـ را زودتَر بِفرِستـــ...

شـُــستَنــ اينــ گردِ غَمــ از دِلِـــ مَنــ

چَند پاييــــــز بـــــارانــــ ميـــــ خواهــَــد...

 

 

 

 

حالم گرفته از این شهر


که آدم هایش همچون هوایش


" ناپایدارند "


گاهی آنقد پاک که باورت نمی شود


گاهی آنچنان آلوده که " نفست می گیرد " !!!




 

 
ترس من از گم شدن نیست

چند وقتیست

هر چه می گردم

... هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم


نگاهم اما


گاهی حرف می زند


گاهی فریاد می کشد


و من همیشه به دنبال کسی می گردم


که بفهمد یک نگاه خسته


چه می خواهد بگوید...


 

 

نوشته شده در یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:پاییز,دلتنگی, ساعت 13:13 توسط سپیده|

 

ديگر صدايم دلت را نمي برد بانو
انگار حرفهايم برايت تكراري شده اما ياد تو ميانه ي اين همه غم و يورش برايم پرچم صلح است
به تو و دنيايت فكر ميكنم به همه ي انهايي كه دوستت دارند و همه ب انهاي كه مرا...
به خودم كه تكراري شده ام
حالم خوب نيست مثل هميشه
دوستت دارم بيشتر از هميشه
و
دلتنگم براي تكرار شدن يك ديدار
اري من ادم بسيار تكراري شده ام
اما بانو اين نفس كه از سينه بيرون مي ايد از سر تكرار است
هر روز ميگويم ديگر برايت نمي نويسم
پيام نميدهم
دلتنگت نميشوم
بانو ميداني روزي چند بار شماره ات را از گوشيم پاك ميكنم؟

علی ضیا
نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:علی ضیا,دلتنگی, ساعت 10:22 توسط سپیده|


آخرين مطالب
» این منم....
» پاییز من.....
» دلتنگ تو میمونم.....
» بخند
» با اجازه خدا....
» بانو
» دلنوشته های میلاد تهرانی
» صبحی دیگر
» تحویل بهار....
» شروع دوباره........دوباره باید شد..
» پاییز...زمستان.

Design By : RoozGozar.com